·˙·ღ٠●*حریـــم •☆• نستــرن*●ღ•·˙·

روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد. یکی از همسفرانش علت امر را پرسید. گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نماید.

نظرات شما عزیزان:

مترسك

ساعت13:06---14 آذر 1391

[وب سایت]

وبت حرف نداره موفق شي

پرنسس

ساعت15:36---6 آذر 1391

[وب سایت]

آن كس كه مي گفت دوستم دارد عاشقي نبود

كه به شوق من آمده باشد، رهگذري بود

روي برگهاي خشك پاييزي راه مي رفت

صداي خش خش برگها همان آوازي بود

كه من گمان ميكردم ميگويد: دوستت دارم

kimia

ساعت14:43---4 آذر 1391

[وب سایت]

خدايا............

دست پر آمده ام..................

دستي پراز گناه...........................

چشمي پر از اميد.............................

بمانم.........................

يا بروم..........................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!! !

ممنونم سر زدين....التماس دعا

mina19

ساعت14:01---4 آذر 1391

[وب سایت]

های... غریبه!
هــــــــــــــــــــای..
با توام!!
از این به بعد از این حوالی که رد می شوی،
چشمانت را درویش نکنی..
از کاسه درش می آورم!
.
درست است که عکس روی دیوار برای توست،
اما هنوز دیوارش برای اتاق من است!

شـیـ♥احسان♥ـطون

ساعت13:45---4 آذر 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

آبجی چرا حرص میخوری.بابا از قصد که دید نمیزده...نگاهش افتاده...همین الانم به عشق نذری رفته هیئت
پاسخ: به عشق نذری؟؟؟ به به پس امام حسن چی؟؟؟

شـیـ♥احسان♥ـطون

ساعت13:19---4 آذر 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام آبجی نسترن.خوبی؟؟؟

قسمت دوم داستانو گذاشتم.بیا بخون حااااااااااالشو بر

SHAHIN

ساعت13:01---4 آذر 1391

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام نسترن جان.بازم شرمندم کردین که خانومی.این برام افتخاربزرگیه که جزولینک دوستانتون باشم منم خیلی دوست دارم لینکتون کنم ولی ادرسی ندیدم.اگه ادرس وبلاگتون روبهم بدین جداخوشحال میشم.